جمعه شب وقتی ساعت 11:30 شب رسیدم خونه با خودم گفتم دیگه شب نشینی تموم شد با خیال راحت از تاریکی و سکوت دل انگیز شبانه استفاده ی وافر ببرم، سر مبارک رو بذارم رو بالشت، مثل جنازه تا صبح برم و برگردم - یا برنگردم! جای شما خالی - "شما"ی نوعی رو عرض می کنم - چشم باز کردم دیدم ساعت 9:30 صبحه و من که 8، 9 ساعتی کمبود خواب داشتم از شب قبل با خودم گفتم جبران مافات شد! رفتم صبحونه واسه خودم "املت شلاقی" درست کردم - علاقه مندان می توانند جهت اطلاع از نحوه ی پخت این فقره به حاج آقا مهدی مراجعه کنند - چون چایی نداشتیم دیگه با سرکه شیره خوردم خیلی چسبید!
تا ساعت 12:30 به صورت خلسه وار توی نت وب- سرفینگ کردم اما چشمتوت روز بعد نبینه دیدم دارم از حال می رم! گفتم ای بابا تو که 10 ساعت کپه ی مرگتو گذاشتی دیگه دردت چیه! دیدم چاره ای نیست یه قیلوله رفتم تا ساعت 2 - یعنی ساعت 7 صبح به وقت حاج آقا پژوم!
خلاصه چشمتون روز بد زیاد دیده می دونم ولی با این حال امیدوارم بعد از این کم تر ببینه ... این خستگی و کوفتگی و خواب آلودگی تا همین الآن ادامه پیدا کرده ... انگار بدنم داره منو به خاطر ظلمی که تو مسافرت در حقش کردم تنبیه می کنه! این شد که تصمیم گرفتم حاج آقا رو به کیش سحرخیزان برگردونم که از این به بعد هر دفعه می ریم مهمونی خونشون یا تنهایی راه میافتم بدون دعوت شب سرش خراب می شم، فرداش یه جوری نشه انگار از نیویورک یه سره با هواپیما اومدم تهران ... بدنم تعجب کنه، مغزم بگه الآن صبحه یا عصره، من خوابم یا بیدار؟!
پی نوشت: پیشی بی چشم و رو نیست ... دلش به طرز "صادقانه ای" واسه حاج آقا می سوزه که نکنه دستم بشکنه - که اینو مینویسم- مریض بشه! اصلا مردم چی می گن ... این همه شب زنده داری و روز خوابی ... نمی گن Vampire - خون آشامه؟!
سلام پیشی خان...
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرم اش آن بود که اسرار هویدا می کرد...
این خوابیدن های ما را اهالی بلاگستان و دنیای مجازی نمی دانست اند کعه آشکارشان فرمودید.
البته برای ما بسی مایه فخر و مباهات است. بگذریم که شاید عده ای از درک این حظ عظیم عاجز باش اند و خدای ناخواسته خللی به شخصیت والای ما ببینندش...
بسیار کسان پیش و بیش از شما خواسته اند به این اصلاح دست زن اند و توفق شان رفیق نشد. شما دستی بالا کن اید ببین ایم به کجا می رس اد...
حالا توی اصل قضیه که تفاوت نمی کنه زیاد ... ولی خوب نیست زیر پوشش شعر حافظ منو تهدید کنید حاج آقا! در هر صورت پیشی بیدی نیست که به این سادگی بلرزه ... عظمشو که جزم کنه جغدم سحرخیز می کنه!
اووووووووووووه ! خب حالا شمام !!
قربان شما اگه آب گرم می اومدید چیکار می کردید ؟!
لابد شیش ماه تخت می خوابیدید و کاچی می خوردید ؟!!
بحث آب گرم نیست که بحث اینه که صبح خوابی تو مرام پیشی نیست ... مجبور میشه خودشو با ظرف و چای و نون و مخلفات سرگرم کنه، کتاب بخونه تا باقی دوستان از خواب ناز بیدار شن ... وگرنه من که هر دفعه اومدم آب گرم صدامم در نیومده!
چه مسافرتی بوده پس...
جای شما خالی ...
سلام عرض شد
مبارکا با شه قربان...
بابا بلاگر بابا وبلاگ...
بابا شب زنده دار....
خیلی خوب می نویسیا
اگه با ما میومدی آب گرم حتمن شیش ماه می خوابیدی؟
شما لطف دارید ... آره خوب شد نیومدم! البته شاید اگه میومدم صبح مثل بقیه می خوابیدم تا ظهر خستگیم در می رفت!