پیشیانه

تو چه می دانی پیشی کیست...!

پیشیانه

تو چه می دانی پیشی کیست...!

خبر خوب / خبر بد

   نمی خواهم با لحنی ساده انگارانه بگویم "خوب و بد نسبی ست" یا "این ما هستیم که خوب و بد را معنا می کنیم"؛ اما در این دو هفته چند اتفاق مهم برای من افتاد که در سرنوشت تک خطی یا در روایت های چندپاره ی زندگی من می تواند "نقطه ی عطفی" محسوب شود. از یک طرف با وجود این که بالاترین نمره را هم در آزمون کتبی و هم در مصاحبه ی شفاهی داشتم اما در نهایت در آزمون نیمه متمرکز دکتری "مردود" شدم؛ شاید بشود این طور تعبیر کرد که من قبول شدم، اما "آن ها" قبول نکردند. اما این که ظاهرا بد است مرا مجاب به "گریز از وطن" کرد که در نهایت می تواند خوب باشد؛ ایران دیگر جای "زندگی" نیست.
   یکشنبه ساعت 8:30 صبح، دفاع از پایان نامه و در پی اش ثبت "نمره ی عالی" ... خوب است؟ نه هنگامی که سرباز باشی و داس مرگ در اردوگاه خدمت اجباری بالای سرت به رقص تاب بخورد! طعنه آمیز این که در همان هفته ای که زمان دفاع ام را مشخص کردم جواب رد به سینه ام زدند که تو "مردودی"!
   دیروز تا امروز، یک شبانه روز، سه دانشگاه اول ژاپن درخواستم را رد کردند که من نمی دانستم "اجل" مهلت زیادی به "ضرب" آرزوهای من نداده ... بیست روزی گذشته بود که به خود جنبیدم! شاید هنوز البته بسیاری از "دست چندمی"ها باشند که آغوش-گشوده، انتظار جذب دانشجو برای رقابت با "از ما بهتران" را می کشند؛ اما چه زود دلسرد می شوی و فکر نقشی تازه می کنی ... کشور آریایی های ترک نشین! زبان شان را نمی خواهد بیش از "روزمرگی" بیاموزی که آن هم با آواهای دیگر و لهجه های غریب آکنده شده! بورس هم نشوی هزینه اش آن قدر پایین است که به "مفت و مجانی" پهلو می زند!
   "هزار راه نرفته" با هزار رنگ هر کدام زیباتر از دیگری، گویی "بهشت برین" جایی همان طرف هاست! این نشد، دیگری؛ آن نشد، دوباره هم این! همیشه امیدی هست، دلیلی برای "در تلاش" بودن! "واه" که چه مزخرفاتی! می توانم همین حالا چشم ببندم بر همه ی این "زیبایی ها" که بدنم خسته تر از هر جنبشی ست ... می توانم آرام بگیرم گوشه ای برای "خودم" و به زندگی و معنا بیاندیشم ... می توانم از "بودن" لذت ببرم ... می توانم ... یعنی ای کاش می توانستم!

نظرات 6 + ارسال نظر
مترجم دردها چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام

خب مثل اینکه آسمان برای تو هم همین رنگ است،که از برای من است.در کل ایام خوبی نیست.دست کم برای من.

...

بک چیزی نگویم نا گفته می ماند.ما در جمع دوستانمان کم نیستیم افرادی که از دانشگاه رانده و مانده شدیم.یا اخراجمان کردند،یا از آن نفرت داشتیم و یا اذیتمان کردند اساسی.اگر از درد هایی از این جنس بگویی درکت می کنم.

...

فضولی نباشد؛رشته و گرایش ات چه بود؟

شما امر بفرمایید: رشته ی علوم سیاسی، گرایش اندیشه

مهدی پژوم چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام پیشی خان...
می توانی را که شکی ندارم. بخواهی را نمی دان ام...
ایران هم جای زندگی ست هنوز و می دانی که این حرف ها را هیچ نمی پذیرم...

این توانستن از خواستن جدا و آن زندگی با زندگی شما یکی نیست.

هیشـــکی! چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

چی بگم والا ته دلم نمی خواد بری ولی عاقلانه اش اینه که بری این نظر شخصی منه ..
حالا صلاح مملکت خویش رو خسرو میدونه

رضا فتوحی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ

سلام
اگر قصد تحصیل در آلمان رو داشته باشی٬ با توجه به رتبه ای که کسب کردی شانس زیادی برای این بورس داری:
http://www.daad.de/deutschland/foerderung/stipendiendatenbank/00462.en.html?detailid=7&fachrichtung=15&land=192&status=3&seite=1&daad=1&whitelabel
اگه می تونی مدارکت رو آماده کن و تا ۲۳ مهر به سفارت آلمان تحویل بده.
http://www.teheran.diplo.de/contentblob/2767890/Daten/1350646/DAAD_2011_Fa_DL.pdf

رضا فتوحی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ق.ظ

راستی
به عنوان یه کسی که تو سالهای اخیر خیلی به موندن و رفتن فکر کرده توصیه می کنم جدای از تصمیمت در این مورد کارهاتو پیش ببری. نهایتا روزی که درست شد یه مدتی می ری چرخ می زنی نخواستی برمی گردی. اینکه از الان بگی نمی خوامو ولش کنی تنها می تونه از رو تنبلی باشه. اگه هر کمکی هم از من بر میاد بگو با کمال میل انجام می دم.

پیشی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://pishinebesht.blogsky.com

مرسی بابت راهنمایی ت ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد